نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





زن رو باید بغل کرد و ...

زن رو باید بغل کرد و بی دلیل بوسش کرد
حتی وقتی آرایش نداره،
موهای دست و پاش یه کم درومده
دو روز وقت نکرده ابروهاشو برداره
موهاشو برات براشینگ نکرده
پیژامه تو رو پوشیده
و خودشو گوله کرده تو تخت
تو جای خالی تو که هنوز گرمای تنتو داره
که سرشو فرو کرده تو بالشت
که بوی تنتو -نه ادکلنت- بوی تنتو با لذت
با هر نفسش بکشه توی ریه هاش
زن رو باید بغل کرد و تو بغل نگه داشت
و با همه شلختگی ظاهریش عاشقونه بوسش کرد
تا احساس امنیت کنه
که مردش همه جوره دوسش داره

 

تختی که هر شب ، تنها ، با یاد کسی روش بخوابی ...
تخت نیست که ...
تابوته !!


[+] نوشته شده توسط dijam در 22:23 | |







می دانی از چه روزی می ترسم ؟ روزی که روی تخت دو نفره در آغوش دیگری ، فقط یاد تو بیفتم!!!  فقط یاد تو ...!!!


[+] نوشته شده توسط dijam در 1:21 | |







به سلامتیه...

به سلامتی کسی که وقتی  ازت دلگیره
وقتی بهش زنگ میزنی، خوابه از خستگی
ولی واسه اینکه دلت رو نشکنه
میگه:خوب شد زنگ زدی باید.....بیدار می شدم.!!!



[+] نوشته شده توسط dijam در 1:14 | |







وقتی...

وقتی زنی عــاشـق میشود،
دستــِـ خـودش نیست؛
بــا صـدای آرام صـحـبـتــ میکند
عـشـوه هـایـش بـیـشـتــر میشود
حـسـادت زنــانــه میکند چـون نمیخواهد کـسی حـتـی بـــه عـشـقـش نـگاه کـنـد،
 هـمـیـشــه میگویـــد تــــو مــال مــن هـسـتـی!
دوست دارد عشقش، از پشت دستانش را دور بـدنـش حـلـقـه کند، گـردنش را بـبوسـد
چشمانش خــُـمـار میشود.
به آرامی گـوشـه ی لـبـش را گـــاز میگیرد
صدایش میلرزد، زیر لب میگوید دوستـتــ دارم !
زن میداند کــه وجودش با عشق کامل تر میشود
و
بــا بــوســـه ای عاشقانــه بــه اوج آرامــش میرسد.


[+] نوشته شده توسط dijam در 23:35 | |







تو مرا میفهمی...

تو مرا میفهمی
من تورا می خواهم
و همین ساده ترین قصه ی انسان است
تو مرا می خوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی
تا ابد در دل من می مانی

_____****__________**** _______
___***____***____***__ *** ____
__***________****_______***____
_***__________**_________***___
_***_____________________***___
_***_____________ _______***___
__***___________________***____
___***_________________***_____
____***_____LOVE_____***______
______***___________***________
________***_______***__________
__________***___***____________
____________*****______________
_____________***_______________


[+] نوشته شده توسط dijam در 1:54 | |







روزگاری...

روزگاری خواهد رسید همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ، به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی ...
دلت هوایم را خواهد کرد ...
به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را ...
به یاد خواهی آورد خنده هایم را ...
به یاد خواهی آورد اشک هایم را ...
به یاد خواهی آورد آغوشم را ...
مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی : من آغوشت را می خواهم ..
.

 


[+] نوشته شده توسط dijam در 1:49 | |







خدایا...

گفتم:خدایا از همه دلگیرم!

گفت:حتی از من؟؟؟؟؟؟؟؟

گفتم:خدایا دلم را ربودند!

گفت:پیش از من؟؟؟؟؟؟؟

گفتم:خدایا چه قدر دوری!

گفت:تو یا من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفتم:خدایا تنها ترینم !

گفت: با وجود من؟؟؟؟

گفتم: خدایا کمک خواستم!

گفت:غیر ازمن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفتم:خدایا دوستت دارم !

گفت: بیش از من؟؟؟؟؟؟؟

 



[+] نوشته شده توسط dijam در 1:40 | |







...منتـــــــظر نشسته ام...

.....امشب دوباره غرق در تمنای دیدنت....


....سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم......

......امشب دوباره تو را گم کرده ام......

....میان آشفته بازار افکار مبهمم....

......توی کوچه های بی عبور پاییزی.....

....دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را.....

......منتظر نشسته ام.....


[+] نوشته شده توسط dijam در 1:52 | |







صبر کن سهــــراب! قایقت جـــا دارد؟

آری تــــــــو راست میــــــگــــویی،آســــــــــمان مال مــــــــن است

پنجـــــــــــره ,فکــــــــر ,هـــــوا ,عشــــق, زمیـــن مال مـــــن است!

اما سهــــــراب تو قضاوت کن،بر دل سنگ زمیــــن جای من است؟

من نمیــــــدانم که چرا این مـــــردم،دانه های دلشــان پیدا نیست،

صبــــــــــر کــــــــن سهـــــــــــــراب!

قایــــــــــــقت جــــــــــــــــا دارد؟....

من هـــــــــــــم از همهـــــــــــــــمه ی داغ زمیــــــــــــن بیـــــزارم.....

به ســـــــــــــراغ من اگر می آییـــــــد ، تند و آهستـــه چه فرقی دارد؟
تو به هر جور دلت خواست بیـــــــا
مثل سهـــراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست، که تــــرک بردارد
مثــــــــــل فــــــــــولاد شده است چینـــــــــی نـــــــازک تنـــهایی من...


[+] نوشته شده توسط dijam در 1:22 | |







کوچه

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم !


در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید : تو به من گفتی :

ازاین عشق حذر کن !

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب ، آئینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا ، که دلت با دگران است

تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !


با ز گفتم :

حذر از عشق ندارم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !


اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید


یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نه گسستم ، نه رمیدم


رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم

نگرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم !

بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


[+] نوشته شده توسط dijam در 1:8 | |







با من بمان...

 

چه حس بدیست



با تمام احساست



به دیدن کسی بروی



که خودش را آماده کرده



تا به تو بگوید



دیگر دوستت ندارد.....!

 


[+] نوشته شده توسط dijam در 23:42 | |







تقديم به عشقم.....


من عاشق تو هستم

من تو رو ميپرستم

يه عمره عاشقونه به انتظار نشستم

تو ماه آسموني

فرشته ي زميني

براي قلب خستم پناه آخريني

بي تو گل وا نميشه

دردم دوا نميشه

دلم تا دنيا دنياست از تو جدا نميشه

عاشقم من دنياي من تويي تو

عاشقم من روياي من تويي تو

اي كه بي تو شبم سحر نميشه

خدا كنه هميشه كه يار من تو باشي

به هركجا كه هستم كناره من تو باشي

خدا خودش ميدونه

بي تو ميشم ديونه

بيا كه بي تو اي گل بهاره من خزونه


[+] نوشته شده توسط dijam در 23:31 | |







آسمون...


ديشب ازآسمون ستاره مي چيدم
رو برگاي گلها شبنم مي پاشيدم

وقتي بيدار شدم گل کرده بود خورشيد
آخه ديشب بازم خواب تو رو ديدم

صداي تو برام صداي بارونه
منو با نم نم گرمش مي خوابونه

نگام که مي کني برق نگاه تو
تمام تارو پودم رو مي لرزونه

يه شب از اون شباي روشن آبي
چه حالي با تو داشتم توي مهتابي

بيا اي قصه هات شيرين تر از رويا
که امشب به سرم باز زده بي خوابي

دلم پر ميزنه در هواي تو
دلم چه خوابا ديده باز براي تو

هنوز تب ميکنم مثل تابستون
وقتي يادم مي ياد گل بوسه هاي تو


[+] نوشته شده توسط dijam در 13:4 | |







دلیل رفتنت...

خودت ميدوني ميدونم دليله رفتنت چي بود
اما مي تونستي نري چرا ميگي قسمت نبود

اگه قسمت نبود چرا تو موندي
خدا مارو چرا به هم رسوندي

اگه ميدونستي يه روزي ميري
چرا روزا رو تا اينجا کشوندي

چي بودم چي شدم  به خاطره تو
ولي پشت دلم رو خالي کردي

حالا اسمت مياد گريه ام ميگيره
نميدوني که با دلم چه کردي

اگه در حق تو خوبي نکردم
بدون که خالي بود دستاي سردم

ولي من در عوض هر چي که بودم
با احساسات تو بازي نکردم

اگر چه مي دونم دوستم نداري
به هر در ميزنم تنهام نذاري

اگر پاي کسي هم در ميونه
بذار اسمت اقلان رو بمونه

دم اخر بذار دست توي دستام
بذار بهت بگم دردم چي بوده

فقط لطفي کن و حرفامو بشنو
شايد ديگه نگي قسمت نبوده

اگر تصميم رفتن و گرفتي
ببخش اگه پشيمونت نکردم

اره من واسه تو کم بودم اما
با احسا سات تو بازي نکردم


[+] نوشته شده توسط dijam در 19:12 | |







مرا محکوم کردی به دوست داشتن

 

دوست داشتن کسی که نمی دانستم همیشه کنارم هست یا نه.

مرا عاشق کرد انقدر عاشق که حتی بدیهاش به چشمم نمیامد.

انقدر کورم کرده بود که میگفتم بهتر ازاون نیست.اره.بهتر از اونم

نیست هنوز هیچ کس جاشو پرنکرده.ولی تو دل اون یه نفر دیگه

خونه کرده اخه این رسمش.میدونه بدون اون نفس کشیدنم عذاب

اصلا دنیارو بدون وجود اون دیدن عذاب.هنوزم دوست دارم تو که بی

معرفت نبودی پس چرا گذاشتی رفتی...................................

یادته وقتی گریه می کردم میگفتی جون من گریه نکن میگفتی اگه

گریه کنی دوسم نداری عاشق تموم این حرفات بودم دلم برای خودتو

این حرفات قد تموم دنیا تنگ شده نفس کشیدنم برام عذاب شده.دلم

میخواد دستای گرمت تودستام بود وحس میکردمت تو اغوش گرمت بود

ومحکم می چسبیدمت و بوست میکردم دلم هواتو کرده توروخدا برگرد

برگرد برگرد.....


[+] نوشته شده توسط dijam در 23:40 | |







عاشقتم...

برای دوست داشتنتhttp://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gifمحتاج دیدنت نیستم...http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gifاگر چه نگاهت آرامم می کند
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gifمحتاج سخن گفتن با تو نیستم...http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gifاگر چه صدایت دلم را می لرزاندhttp://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif
محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif
اگر چه برای تکیه کردن ،http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gifشانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif
دوست دارم بدانی ،http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gifحتی اگر کنارم نباشی ...http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif

http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gifباز هم ، نگاهت می کنم ...http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gifصدایت را می شنوم  و به تو تکیه می کنمhttp://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gifهمیشه با منی ،http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gifو همیشه با تو هستم، هر جا که باشی...http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif

 

همیشه عاشقتم


[+] نوشته شده توسط dijam در 12:17 | |







آرزوی من...


گاه آرزو می کنم ، چند لحظه ای جای من باشی.
دلت ، دل من باشد، چشمانت ، چشمان من باشد، روحت ، روح من باشد ، تمام وجودت از من باشد.آنگاه خواهی دید چقدر برای رسیدن به تو بی قراری می کنم،
خواهی دید شبها و روزها از دوری تو اشک می ریزم،
و احساس خواهی کرد چقدر تو را دوست دارم.
گاه آرزو میکنم ، دوباره تو را در کنار خودم ببینم ، در چشمانت نگاه کنم و بگویم این رسم عاشقیست؟
آنگاه که دلم به درد می آید و به یاد خاطرات شیرین با هم بودنمان اشک میریزم  .
حالا که تو بی احساس شده ای ، دلت سنگ شده و با عشق نمی سازی گناه من چیست!
گناه من چه بود که رهایم کردی و به بهانه اینکه عشق وجود ندارد قید مرا زدی.
گاه آرزو میکنم لحظه ای مرا باور کنی و دوایی را برای این قلب شکسته ام بیابی.
از ما گذشت عاشقی ، از بخت خویش می گریم.
سخت است از او که مدتها همدردت ، همزبانت و همدلت بود جدا شوی .
چگونه دلت آمد که با کوله باری از امید و آرزوهایی که با تو داشتم رهایم کنی.
اگر می دانستی با تو چه رویاهایی در دل دارم رهایم نمی کردی ، اگر می دانستی به انتظار آن روز نشسته بودم تا دستانت را بگیرم و تو را به قله خوشبختی ها برسانم مرا نمی سوزاندی ، اگر می دانستی همه زندگی ام ، وجودم و همه هستی ام بودی مرا در به در این دنیای بی محبت نمیکردی.و گاه آرزو میکنم چرخه روزگار بچرخد و تو همان قلبی شوی که در سینه ام می تپد.
همان قلب شکسته ، خسته ، پر از غم و ناامید به فرداها.
آنگاه خواهی فهمید قلب بی گناهم چه دردی دارد


[+] نوشته شده توسط dijam در 11:50 | |







بي تو...

بي تو تنها گريه کردم توي شبها بي ستاره

انتظارتو کشيدم تا که برگردي دوباره

در غروب رفتن تو لحظه هايم را شکستم

زير بارون جدايي با خيال تو نشستم

پشت شيشه روز و شب دل به بارون ميسپارم

من براي گريه هايم چشمه هارو کم ميارم

انتظاره با تو بودن منو از پا در مياره

ترس از اين دارم که بي تو تا ابد چشام بباره

دوست دارم


[+] نوشته شده توسط dijam در 19:55 | |







گفتمش آرام جانی...

گفتمش آرام جاني گفت نه.................... گفتمش شيرين زباني گفت نه.

گفتمش نا مهرباني گفت نه.....................ميشود يک شب بماني گفت نه.

دل شبي دور از خيالش سر نکرد..................گفتمش،افسوس او باور نکرد.

خود نميدانم خدايا چيستم.........................يک نفر با من بگويد،کيستم.

بس کشيدم آه از دل بردنش......................آه،گر آهم بگيرد دامنش.

با تمام بي کسيها ساختم.........................واي بر من،ساده بودم باختم.

دل سپردن دست او ديوانگيست...............آخه غير من کسي ديوانه نيست.

گريه کردن تا سحر کار من است.................شاهد من چشم بيمار من است.

فکر ميکردم که او يار من است.................نه،فقط در فکر آزار من است.

نيتش از عشق تنها خواهش است...........دوستت دارم دروغي فاحش است.

يک شب آمد زيرو رويم کردورفت...........بغض تلخي در گلويم کردو رفت.

مذهب او هرچه باداباد بود....................خوش به حالش که اينقدر آزاد بود.

بي نياز از  مستي مي ،شاد بود.....................چشمهايش مست مادر زاد بود.

يکشبه از عمر سيرم کردو رفت................من جوان بودم پيرم کردورفت.

بس شنيدم داستان بي کسي......................بس شنيدم قصه دلواپسي.

قصه عشق از زبان هر کسي........................گفته اند از ني حکايتهابسي.

حال بشنو، از من اين افسانه را.....................داستان اين دل ديوانه را.

چشمهايش بوي از نيرنگ داشت...........دل دريغا سينه اي از سنگ داشت.

با دلم انگار قصد جنگ داشت..............گويي از با من نشستن ننگ داشت.

عاشقم من،عاشقم من...........................قصد هيچ انکار نيست.

 ليک با عاشق نشتن عار نيست

کار اوآتش زدن من سوختن..................در دل شب چشم بر در دوختن.

من خريدن ناز،اونفروختن.....................باز آتش در دل افروختن.

سوختن در عشق را از بر شديم....................آتش بوديم و خاکستر شديم.

از غم اين عشق مردن باک نيست...........خونه دل، هر لحضه خوردن باک نيست.

آه ميترسم شبي رسوا شوم.........................بدتر از رسواييم تنها شوم.

واي از اين صيد و آه ازآن کمند.................پيش رويم خنده،پشتم پوزخند.

بر چنين نا مهرباني دل مبند......................دوستان گفتندو دل نشنيد پند.

خانه اي ويرانتر از ويرانه ام....................من حقيقت نيستم افسانه ام.

گرچه سوزد پروري پروانه ام...................فاش ميگوييم،که من ديوانه ام.

تا به کي اخر اين ديوانگي.........................پيلگي بهتر از اين پروانگي.


[+] نوشته شده توسط dijam در 19:30 | |







قلبی که تنها برای تو می تپد


قلبی که تنها برای تو می تپد، کسی که به من نفس می بخشد  تو هستی

نمیدانم میدانی وقتی آمدی چه حالی شدم ، همان لحظه که تو را دیدم از این رو به آن رو شدم

انگار در زمین آسمون معلق بودم ، وای که چقدر احساس شیرینی داشتم

 تو را دیدم دیگر هیچکس جز تو را ندیدم ، از آن لحظه دلم زیر و رو شد ، در مستی چشمانت غرق شدم

دلم میخواست فریاد بزنم عاشقم عاشق فرشته نازم

دلم میخواست به سویت بیایم و در آغوشت بگیرم ...آه....

حال که می اندیشم لیلی بیش نیستم ، لیلی که عاشق اون قلب بی ریای تو شده

لیلی که غرق در دل دریای بیکران قلب مهربان تو شده

میدانم درک میکنی احساسات مرا ای تو که هم احساس با منی

جز قلبم که دیوونت شده ، چیز دیگر ندارم که تقدیمت کنم ، این هم فدای تو

اگر زندگی رو  دوباره  با  تو  آغاز کردم ، به خاطر اون قلب مهربون پاکت بود

مرا  تنها  نگذار، ای  تو  که  دیوونه  کردی قلبم را ، مرا تنها  نگذار  ای تو  که اسیر خودت کردی

اینک اگر  دلم شاد  است    به  این خاطر وجود با   ارزش توست

حتی یک لحظه فکر نبودنت به آتش میکشد دنیای مرا ، این آخرین راه است ،

آزاد نکن از زندان قلبت مرا

بگذار اسیرت بمانم ، بگذار من دیوونه همچنان دیوانه ات بمانم
آرامش من تویی ، آرامش من همیشه با تو بودن است ، روز مرگ من روز بی تو بودن است

هستم تا هستی ، هستم تا در کنارم هستی ، هستم تا لحظه ای که در قلب مهربونت باشم ،

محال است بی تو حتی یک لحظه نیز زنده باشم !

این بود احساساتی که در قلب من بود ، تمام این کلمات عاشقانه به عشق این بود که تو در قلبمی و

قلبم با هر تپش به تو میگوید که دوستت دارد

فریاد میزند دوستت دارد ، باز هم میگوید دوستت دارد


[+] نوشته شده توسط dijam در 23:23 | |







قلبم

 

 این قلب من یک امانت است از طرف من به تو تا لحظه ای که نفس میکشم
احساسات من امانتیست به تو از طرف قلبم تا لحظه ای که جان دارم.
این عشقم امانتیست از طرف قلبم تا لحظه ای که تو را دارم.
بپذیر از من ، آنچه که میتوانم در راه عشقت فدا کنم.
 مرا ببخش اگر جز این امانتی چیزی در وجودم ندارم.
همین قلب را دارم که آن هم روزی فدایت میکنم .
همین چشمها را دارم که در راه عشقت جز اشک ریختن هیچ کاری ندارد.
احساساتم نیز که در راه عشق تو ،تنها برای تو است.
کاش میتوانستم پرواز کنم و ستاره ها را برایت بچینم ، کاش میتوانستم خورشید شوم و برای تو بتابم ، کاش میتوانستم قطره ای شوم و بر روی تو ببارم ، کاش میتوانستم همچو آسمان سرپناه تو باشم.
همین قلب را که دارم ، انگار تو را دارم ، میخواستم قلبم را به تو هدیه دهم ترسیدم از فردا که این هدیه را دور بیندازی ،آن را به تو امانت دادم که اگر روزی خواستی آن را به من پس دهی تو درون آن باشی.
پس دیگر حرفی ندارم، من عاشقم، جز ماندن راهی ندارم.
تو همیشه در قلب منی ، لایق باشی یا نباشی همه هستی منی.
همین که تو را دارم ، انگار همه چیز را دارم دیگر هیچ چیز از خدا نمیخواهم.
اگر خدا به من قلبی داد برای زندگی کردن آن را به تو امانت دادم ، حالا دیگر هیچ کسی جز تو ندارم.
حالا که دیگر قلبم را به تو امانت دادم اگر زنده ام به این خاطر است که در قلب تو هستم.
پس تا لحظه ای که نفس میکشی من زنده ام ، تا لحظه ای که عاشقی ، من عاشقم و تا لحظه ای که تو را دارم ،

تا ابد دوستت دارم.


[+] نوشته شده توسط dijam در 23:10 | |







??با من مثل من باش??

 اگر ميتوانستم فراموشت ميکردم اما....
 تو در آبي آسمان به من لبخند زدي
 تو در خوش آوازترين ترنم آبي آب به قلبم پا گذاشتي
تو در قشنگترين لبخند کودکانه به چشمم نشستي

 تو را با نواي قلبم پذيرفتم با آهنگ گوشنواز عشق  تو مرا با مهر خواندي و من....  به مهماني سفره ي محبتت آمدم
  اگر ميشد از يادت ميبردم اما...
  تو را با جوهر خونم در پنهاني ترين زواياي قلبم با سوزن تيز صبر حکاکي کرده ام
 چگونه ميشود نقشي را که حک کرده اي پاک کردو از بين برد
من هرگز نميتوانم و واقعيت اين است که چنين چيزي را نميخواهم
 من به تو مي انديشم و تو را با هر آنچه که وجود دارد ميپذيرم
 مگر عشق، جز اين است...
 و نميدانم
 سرنوشت چه بازي با من ميکند
 من براي تو مثل آب روان رودخانه زلالم       
  باورم کن و با من مثل من باش


[+] نوشته شده توسط dijam در 12:45 | |







عاشقی

اي نگاهت نخي از مخمل و از ابريشم

                چند روزيست که هر دم به تو مي انديشــــم

به تو آري به تو يعني به همان منظر دور

                 به همان سبز صميمي به همان باغ بلـــــور

به همان سايه همان وهم همان تصويري

                  که سراغش ز غزلــــهاي خودم مي گيري

به همان زل زدن از فاصله ي دور به هم

                 يعني ان شيوه ي فهماندن منظور به هـــــــم

به تبسم به تکلم به دل آرايي تو

                به خموشي به تماشا به شکيبايـي تــــــــــــــو

به نفس هاي تو در سايه سنگين سکوت

                 به سخن هاي تو با لحجه شيريــــــــن سکوت

شبحي چند شب است آفت جانم شده است

                 اول نـــــــام کسي ورد زبانـــــــــم شده است

در من انگار کسي در پي انکار من است

                 يک نفر مثل خودم عاشق ديــــــدار من است

يک نفر ساده چنان ساده که از سادگيش

                  مي شود يک شبـــه پي برد به دلــــــدادگيش

آه اي خواب گران سنگ سبک بار شده

                   بر ســـــــر روح من افتـــــاده  و آوار شده

در من انگار کسي در پي انکار من است

                  يک نفر مثل خودم تشنه ي ديــــدار من است

يک نفر سبزچنان سبز که از سرسبزيش

                 مي توان پل زد از احساس خدا تا دل خويــش

رعشه اي چند شب است آفت جانم شده است

                 اول نام کســـــــــــــــــي ورد زبانم شده است

اي بي رنگ تر از آينه يک لحظه بايست

                 راستي اين شبحه هر شبه تصوير تو نيست ؟

اگر اين حادثه ي هر شبه تصويرتو نيست

                 پس چرا رنگ تو و آينه اينقدر يکيـــــــسـت؟

حتم دارم که تويي آن شبح آينه پوش

                عاشقي جرم قشنگي ست به انکــــــــار مکوش

آري آن سايه که هر شب آفت جانم شده بود

                آن الفبـــــــــــــــــا که همه ورد زبانم شده بــود

اينک از پشت دل آينه پيدا شده است

                و تماشا گه  اين خيـــــــــــــــل تماشا شده است

آن الفباي دبستاني دلخواه تويي

                عشق من آن شبـــــــــــــــح شاد شبانگـــاه تويي


[+] نوشته شده توسط dijam در 12:40 | |







داستان عاشقانه و واقعی...!!!

يکي بود يکي نبود
يه پسر بود که زندگي ساده و معمولي داشت
اصلا نميدونست عشق چيه عاشق به کي ميگن
تا حالا هم هيچکس رو بيشتر از خودش دوست نداشته بود
و هرکي رو هم که ميديد داره به خاطر عشقش گريه ميکنه بهش ميخنديد
هرکي که ميومد بهش ميگفت من يکي رو دوست دارم بهش ميگفت دوست داشتن و عاشقي
مال تو کتاب ها و فيلم هاست....
روز ها گذشت و گذشت تا اينکه يه شب سرد زمستوني...


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط dijam در 1:7 | |







داستان عاشقانه

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو

دیدی که بهت بگه عشق چیه؟....


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط dijam در 23:55 | |







غزلي از شکسپير

شايد به نظر آيد عشقم نچنان گرم است

 

اما تو بدان قلبم با عشق تو دلگرم است

 

عشقي که شود فرياد هرگز نبود در ياد

 

کالا کندش عاشق درکوچه دهد بر باد...


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط dijam در 23:36 | |







معذرت خواهي هميشه به اين معنا نيست که تو اشتباه کردي و حق با يکي ديگه ست؛

 

 
گاهي معذرت خواهي يعني اون رابطه بيشتر از غرورت برات ارزش داره!!
 

 


[+] نوشته شده توسط dijam در 14:39 | |







تو کجایی سهراب؟!!!!!!!

 


آب را گل کردند...چـشم ها را بستند و چه با دل کردند...

 

 

وای سـهراب کجایی آخـر...؟ زخم ها بر دل عاشـق کردند...

خون به چشـمان شقـایـق کردند ! تو کجایـی سهـراب؟

 

 

 که همین نزدیـکی عشـق را دار زدند...همه جا سایه ی دیوار زدند !

 

 

 وای سهراب دلم را کشتند !!!

 

 

درفرودست اکنون، کفتری می میرد...

 

 

در همان آبادی ، کوزه از آب تهی است... آب را گل کردند…

 

 

 آن سـپیدار بلند ، که فلان رود روان ، از کـنارش میرفت ،

 

 

 زرد و قامت کج و پژمـرده شده ،

 

 

دگر آن درویـش هم ، دلش از اینهمه ناپـاکی این آب روان،

 

 

بخـروش آمده ، اما … خاموش است ،

 

 

تا مبـادا که همان خشکه نان هم ز کفش بستانند،

 

 

 در مصاف گل و لای ، رود زیـبا خجـل است ،

 

 

 گویی… زشتی دو برابر کند این آب کنون،

 

 

 آب را گل کردند… حرمت عشق شکستند،

 

 

 ناله از من بربودند، مستی از من بگرفتند،

 

 

 آب را گل کردند…

 

 

 چه گل آلود این آب ، و چه ناپاک این رود،

 

 

 تـو به ما گفتی :

 

 

مردم بالادست ، چه صفـایی دارند،

 

 

غنچه ای گر شکفد ، اهل ده باخبـرند،

 

 

و تو امروز کجایـی سهـراب ؟؟!!!

 

 

تا ببینی ، که همان مردم بالادسـت،

 

 

ز صـفا عاری و از عشـق تـهی میباشند،

 

 

 چشمه هاشـان بی آب

 

 

گاوهاشان بی شـیر…

 

 

 دهشان بی رونـق، ساکت و خاموش است،

 

 

دگر از غنچـه شکفتـن خبری نیست ،

 

 

مردم بالادسـت ، همه در ماتم و انـدوه نشستند اما…

 

 

 کدخــــــدا در خانه با زنــــش میخنــــدد...!

 

آب را گــل کردند… تو نبـــودی سهـــراب، آب را گـــل کردنــــد...!


[+] نوشته شده توسط dijam در 14:21 | |







کاش...

 

   کاش بیایی که دیگر با اشک چشمانم ننویسم

 

       کاش بیایی که دیگر اشک بر چشمانم جاری نشود

 

     کاش بیایی که دیگر بودنت رویا نباشد

 

                                    کاش بیایی که دیگربه عکست خیره نمانم

 

                             کاش بیایی که دیگر این ای کاش ها نباشد

 

                             کاش بیایی که اشک هایم را ببینی

 

                      کاش بیایی که تنهایی ام را ببینی

       کاش بیایی که چشم به راه بودن هایم را ببینی

 

       کاش بیایی که این ای کاش ها نباشد

 

کاش................

 

 

 


[+] نوشته شده توسط dijam در 14:20 | |







غم تو ...

امشب در خلوت تنهایی ام آهسته بی تو گریستم               

کا ش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند…     

تا بدانی که بی تو چه میکشم                                      

کاش قاصدک به تو می گفت که در غیاب تو                 

رودی از اشک به راه انداخته ام….                           

 

و کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من

 

به تو این پیغام را می رساند که:

 

امید و آرزوهایم بی تو آهسته آهسته

 

در حال فرو ریختن است...


[+] نوشته شده توسط dijam در 14:18 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد