خدایا......
غرورم را شکستم...
نجابتم که نشکست...شکست؟
اشکهایم ریخت...
حیایم که نریخت...ریخت؟
گفتم دوستت دارم...
دوستی که نخواستم...خواستم؟
در دلم میخواندمش... میخواستمش...تا ابد...
هرزگی که نکردم...کردم؟
چیزی درونم منجمد شد...
او که ندید...دید؟
هق هق ها را که نشنید...شنید؟
خواستم بداند و به حرمت غرور شکسته ام سکوت کند...
فقط خواند...فقط دید...فقط رفت...
فقط رفت...!!!
نظرات شما عزیزان:
|