اگر ميتوانستم فراموشت ميکردم اما....
تو در آبي آسمان به من لبخند زدي
تو در خوش آوازترين ترنم آبي آب به قلبم پا گذاشتي
تو در قشنگترين لبخند کودکانه به چشمم نشستي
تو را با نواي قلبم پذيرفتم با آهنگ گوشنواز عشق تو مرا با مهر خواندي و من.... به مهماني سفره ي محبتت آمدم
اگر ميشد از يادت ميبردم اما...
تو را با جوهر خونم در پنهاني ترين زواياي قلبم با سوزن تيز صبر حکاکي کرده ام
چگونه ميشود نقشي را که حک کرده اي پاک کردو از بين برد
من هرگز نميتوانم و واقعيت اين است که چنين چيزي را نميخواهم
من به تو مي انديشم و تو را با هر آنچه که وجود دارد ميپذيرم
مگر عشق، جز اين است...
و نميدانم
سرنوشت چه بازي با من ميکند
من براي تو مثل آب روان رودخانه زلالم
باورم کن و با من مثل من باش
نظرات شما عزیزان:
Saman.TanhaTarinTanha 
ساعت3:51---29 تير 1391
امشب تا سحر بيدارم كه شايد ، ديگه اين گونه تو خواب نبينمش . . . .
Man ba ye gham neveshte upam va montazere hozoure garm o hamishegit . . .
ramin 
ساعت1:08---29 تير 1391
دَمــَــش گـــَــرمـ ...
بـــاران را مــےگـــویـــــَــمــ
بـــه شـــانـــہ امـ زد وگــُـفــــت : خــَـســتـــہ شُــــدے.. امــــروز را تــُــو اســـتـــراحــَـت کـــُـن...
مـَــن بـــه جــــایـــَـت مـــے بـــارَمـ.....
mersi ziba bod
elahe & ramin 
ساعت14:54---28 تير 1391
سلام من تووبلاگم یه جشن تولدگرفتم خوشحال میشم توجشن مون شرکت کنید.منتظرحضورسبزتون هستم
|